جاده
چهارشنبه, ۳ تیر ۱۳۹۴، ۰۹:۳۰ ق.ظ
دل به جاده میزنم...
تا با گذر زمان،
زخم هایم را تسکین دهم،
اما چه فایده...
به کوه مینگرم،
تصویر تو بر آن نقاشی شده است...
به درخت تنومندِ کنار جاده مینگرم،
تصویر جسم تورا نمایان میکند...
به چراغ های چشمک زنِ جاده که مینگرم،
تنها نور چشمانت را به من یاد آور میشود،
که گیرایی أش مرا عاشق کرده بود...
به نوشته های جاده که مینگرم،
اسم تورا فریاد میزنند...
هرچقدر به انتهای جاده نزدیک میشوم،
ضربان قلبم تندتر میشود،
قلب من میداند...
انتهای جاده سرابی بیش نیست!
اما هنوز هم،
به امید پایان راه،
پر از باتو بودنم...
.
۹۴/۰۴/۰۳